درونم غوغاست ...
ساده میشکنم .. با یک تلنگر کوچک ...
این گونه نبودم ... شــــدم
خدایا!!!
دلمو شکست...
شب بیا با هم بریم سراغش...
من نشونت میدم،
تو ببخشش...
تفاوت را ببین...
تو از کنار من بی تفاوت عبور میکنی،
و من ...
وقتی رد پایت را میبینم،
بغض میکنم.....
وقتی یکیو دوس داری
ناخودآگاه از بقیه آدمایی که دورتن فاصله میگیری...
آخرش یه جایی به خودت میای میبینی
نه اون آدما واست موندن نه اون یه نفر...!
تو را به خدا سپردم
خودم را به دلتنگی هام
خدا خودش می داند
چطور مواظب تو باشد …
دلتنگی هایم هم خوب بلدند
چطور تو را هی به یاد من بیاورند !
شهـامـت مـی خـواهـد
" سـرد بـاشـی" و " گـرم لبخنـد بـزنی" ...
شـبــهـــا زیــــر دوش آب ســــــــرد
رهــــا میکـــنـم بـغـــــض زخـــمـهــایــم را
در حالی که هــــمــــه میگویند :
خــوش به حـــالــَــش …
چه زود فــــــرامــــــوش کـــرد.
بی حس شده ام از درد !
از بغــض !
فقط گاهـی
خـط ِ اشکی …میسـوزانـد صـورتـم را
این متنو خیلی دوست دارم.دنیایی از مفهومه.بادقت بخونیدش:
نه اسمش عشق است،نه علاقه ونه حتی عادت....
حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست....
آنکه دستش رااینقدر محکم گرفته ای
دیروز عاشق من بود….
دستانت را خسته نکن
محکم یا آرام…
فردا تو هم تنهایی…